جایی بر ستونهای چوبین که از زمین بقدر هفت یا هشت گز بلند و مرفوع باشد و مردم بالای آن بخسبند تا از زحمت نمناکی زمین محفوظباشند. (آنندراج). کتام، کتام (در لهجۀ گیلان)
جایی بر ستونهای چوبین که از زمین بقدر هفت یا هشت گز بلند و مرفوع باشد و مردم بالای آن بخسبند تا از زحمت نمناکی زمین محفوظباشند. (آنندراج). کَتام، کُتام (در لهجۀ گیلان)
مخفف تختگاه. محل تخت شاهی: چو شاه جهان ره بدان جام یافت در آن تختگه لختی آرام یافت. خاقانی. ، پایتخت: سریری خبر یافت کآن تاجدار بر آن تختگه کرد خواهد گذار. نظامی. رجوع به تختگاه شود
مخفف تختگاه. محل تخت شاهی: چو شاه جهان ره بدان جام یافت در آن تختگه لختی آرام یافت. خاقانی. ، پایتخت: سریری خبر یافت کآن تاجدار بر آن تختگه کرد خواهد گذار. نظامی. رجوع به تختگاه شود
پاره. (برهان) (اوبهی). لخت. (آنندراج) (برهان) : یا زنده شبی از غم او آنکه درست است از تنگ دلی جامه کند لخته و پاره. خسروانی (ازحاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). ، بسته. دلمه. - لخته شدن خون و غیره، بستن آن. دلمه شدن آن. لخت شدن آن. - لخته کردن، کلچیدن
پاره. (برهان) (اوبهی). لخت. (آنندراج) (برهان) : یا زنده شبی از غم او آنکه درست است از تنگ دلی جامه کند لخته و پاره. خسروانی (ازحاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). ، بسته. دَلمه. - لخته شدن خون و غیره، بستن آن. دَلمه شدن آن. لخت شدن آن. - لخته کردن، کلچیدن